رسم عاشقی نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت...
مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت...
رو به خدا کرد و گفت:
گاهی یادم میرود بودنت را...
کاش بیشتر نسیم بوزد...
|
*بسم الله الرحمن الرحیم* حرفایی که خدا نگفت(قسمت ششم) «خدای بزرگ ، بنده ات گناه کرد» ... بنده ی من ! صدای فرشته ام را می شنوی ؟ گناه تو را جار می زند . این فرشته ها از اینکه این قدر به تو محبت می کنم حسودیشان میشود . یکی از آنها آمده و روی شانه ی چپ تو نشسته تا هر وقت گناه می کنی به من بگوید تا من کمتر تو را دوست داشته باشم . اما من در عوض فرشته ای را فرستاده ام تا روی شانه ی راست تو بنشیند و هر وقت کار خوبی کردی فریاد بزند و همه را خبر کند . می دانی ، خیلی وقت است منتظرم فرشته ی سمت راستی تو فریاد بزند و مرا خوشحال کند ؛ خیلی وقت است منتظرم بگوید «بنده ات توبه کرد» خیلی وقت است منتظرم ... اما همیشه صدای فرشته ی دیگر بلند است که: «ای خدای بزرگ ، بنده ات گناه کرد» و آن قدر این جمله را بلند میگوید تا همه ی فرشته ها بشنوند . کاش می دانستی بغض یعنی چه ... آری بنده ی من ! تو را دوست دارم آنقدر که بعضی وقتها که گناه می کنی کاری می کنم که فرشته ی حسود متوجه گناه تو نشود و فریاد نزند . و قسم می خورم که نمی دانستی . کاش بفهمی بنده ی من... اللهم صل علی محمد و ال محمد یاعلی [ یادداشت ثابت - شنبه 92/8/19 ] [ 4:6 عصر ] [ kebriya ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |